عشق چه جوریه ؟

عشق نمی پرسه تو کی هستی؟ عشق فقط میگه: تو ماله منی .
عشق نمی پرسه اهل کجایی؟ فقط میگه: توی قلب من زندگی می کنی .
عشق نمی پرسه چه کار می کنی؟ فقط میگه:
باعث می شی قلب من به ضربان بیفته .
عشق نمی پرسه چرا دور هستی؟
فقط میگه: همیشه با منی .
عشق نمی پرسه دوستم داری؟
فقط میگه: دوستت دارم.

 

میونه خواب و بیداری تو رو میدیدم انگاری
به من گفتی نشو عاشق که عشق داره گرفتاری
گذاشتی سر روی شونم به من گفتی نمی دونم
چگونه میشه عاشق شد تو این دنیای بیزاری؟!
نشو عاشق! نباش عاشق! نگو حتی دوستم داری!
ولی بی عشق چه خواهی کرد؟!
من که قصه ی عشقمو با توتوی زندگی دیدم
هوای قلبمو با تو هوای بندگی دیدم
نپرسیدم نترسیدم منی که عاشقت بودم،
چرا گفتی که خواب عشقمو رو سادگی دیدم؟!
چرا عاشق ترین بودم تورو عاشق نمی دیدم؟!
عجب خواب پریشونی تو رویای تو می دیدم
که حتی آرزو کردم، تو رو هرگز نمی دیدم
نشو عاشق...
نباش عاشق...
باشه!!!
ولی بی عشق چه خواهی کرد؟!!!

بود و نبود داشت و نداشت

یكی بود یكی نبود، اونی كه بود تو بودی و اونی كه نبود من بودم !
یكی داشت و یكی نداشت، اونی كه داشت تو بودی و اونی كه تو رو نداشت من بودم!
یكی خواست و یكی نخواست، اونی كه خواست تو بودی اونی كه بی تو بودن رو نخواست من بودم!
یكی آورد و یكی نیاورد، اونی كه آورد تو بودی اونی كه جز تو به هیچ كس ایمان نیاورد من بودم !
یكی برد و یكی باخت، اونی كه برد تو بودی اونی كه دل به تو باخت من بودم!

 

یكی گفت و یكی نگفت، اونی كه گفت تو بودی اونی كه " دوست دارم " رو به هیچ كس جز تو نگفت من بودم!یكی ماند و یكی نماند، اونی كه ماند تو بودی اونی كه بدون تو نماند من بودم

صدا

گفته بودی زمستانست که میرود

و بهار می آید

گرچه شنیدم

اما دلم باور نکرد

این صدای گامهای زمستان  نبود

صدای گامهای رفتن تو بود....

داشتی دور می شدی.

من اما دلم باور داشت....

اینقدر با دروغ هایت، چشمهای نابینایم را به رخم نکش...

دلم تو را می پاید...