اخرین مطلب تو سال 88

 گاهی واژه ها از بیان حرفهای دل عاجز است/

پس بیا تا ساده تر بگوییم/ساده تر/ساده تر...!

 

 

آهای مردم! یه پسرک، این حوالی، تنها شده!

نگاه کنید به خنده هاش/نگاه کنید به گریه هاش/

 قلبا همه سنگ شده/دل پسرک تنگ شده!/

هوا می گن بارونی یه/می گن شبه/تاریکی یه/ کی به کیه؟!/

 می گن تقصیر ابرا شد/ هوا کم کم با رونی شد/

دروغ می گن!/خدا خودش خوب می دونه.../

ابری شدن بهانه ی دلای سنگی یه اوناست/بارون تقصیر اوناست/

آها ی مردم! یه پسرک این حوالی، تنها شده!

برام نگو که تنهایی/ آتیش به قلبم بذاری/

برام نگو از خوبی هات/بدی تو هم مثل صدات/دروغ میگن اون واژه هات/

آهای مردم! یه پسرک این حوالی، تنها شده/

شاید بخوای حرف بزنی/ اما نگو دوسم داری!/

منو می خوای جا بذاری!/ خسته شدم/

خسته شدم/از تنهایی/بیا تویی که تنهایی!/بیا کنار من بشین/

توی چشام درد رو ببین/از اشکای نقره ای یم/

تو هم بکش یه نقاشی/ مثل همه/ مداد داری؟/مداد رنگی!/

بیا باهم مثل شبای کودکی/ که قلبامون رنگی میشه/ تو دفترای نقاشی/

 مادربزرگ هم می خونه/ شبا برامون لالایی/

بچه بشیم/عاشق بشیم/همبازی گل ها بشیم/

 باغچه پر از گل و درخت/ حوض حیاط پر از ماهی/

بیا که من تنها نشم/ همبازی سنگا نشم/

بیا توهم یه چیز بگو/ که من بازم عاشق بشم.../

 آهای مردم! یه پسرک این حوالی، تنها شده.../

 

 

من تو این سال خیلی سختی کشیدم خیلی سال بدی بود اما خوبی هایی هم داشت که به دنیا می ارزید اما دوست دارم هم خوبی ها و هم بدی ها رو به اسونی فراموش کنم یه زندگی نو شروع کنم میدونم نمیشه . میدوووونم اما شما حد اقل واسم دعا کنید . از همه دوستانی که واسم نظر میزارن ممنون . سال نو مبارک

عیدتون مبارک

امروز ۲ نفر آدرس و شماره تلفنت رو ازم خواستن منم بهشون دادم

یکیشون خوشبختی و اون یکی سعادت

سال ۸۹ میان سراغت !

—————————

عاقبت زمستون رفت و رو سیاهیش برای ما موند !

امضاء حاجی فیروز !!!

—————————

دنیا را برایتان شاد شاد و شادی را برایتان دنیا دنیا آرزو مندم

هر روزتان نوروز . . . سال ۸۹ مبارک

—————————

تو عید میوه ها گرون میشه ، قدر خودتو بدون گلابی !!!

—————————

شیشه می شکند و زندگی می گذرد.

نوروز می اید تا به ما بگوید تنها محبت ماندنی است

پس دوستت دارم چه شیشه باشم چه اسیر سرنوشت

نوروز ۸۹ مبارک

—————————

با تو از خاطره ها سرشارم.جشن نوروز تو را کم دارم

سال تحویل دلم می گیرد با تو تا اخر خط بیدارم . . .

—————————

لحظه ای که سال تحویل می شه

تنها لحظه ایه که بی منت به من لبخند می زنی

کاش هر ثانیه برای من سال تحویل باشه

تا لبخند همیشه مهمون لبهات بمونه

سال ۸۹مبارک

—————————

در این نوروز باستانی خیال امدنت را به اغوش خسته می کشم

نوروز ۸۹ مبارک

—————————

بهار امسال بی تو برایم از پاییز غم انگیز تر است

نوروز مبارک

—————————

چه عجیب است رسم روزگار تویی که بهترین بهار را بریم

رقم زدی امسال با رفتنت بد ترین نوروز را تجربه میکنم

امید وارم شیرینی لحظهایت به اندازه تلخی لحظها هایم زیاد باشد

—————————

ستاره بختتان بالا
سپیده صبحتان تابناک
سایه عمرتان بلند
ساز زندگیتان کوک
سرزمین دلتان سبز
سال جدید مبارک

—————————

دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن خواهی برایت آن بماند
بپایت ثروتی افزون بریزد
که چشم دشمنت حیران بماند
تنت سالم سرایت سبز باشد
برایت زندگی آسان بماند
تمام فصل سالت عید باشد
چراغ خانه ات تابان بماند

—————————

هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز، نوروزتان امروز،

امروزتان دیروز، دیروزتان پیروز، پیروزتان هر روز، اسگول شدی امروز!

—————————

e

… ei

… eid
. .. eide

. .. eidele ghafel

. .. didi sale 88 ham tamoom shod?

—————————

با توجه به گران شدن نرخ sms پیشاپیش نوروز ۸۹ ، ۹۰

تولدت ، تولدم ، پیوندتان و قدم نورسیده مبارک.نور به قبرت بباره !!

—————————

><(((>
><(((>
><(((>
من اولین کسی بودم که برای تو ماهی عید فرستادم.
سال نو مبارک
—————————
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که دادی مرواد از یادت
سال نو و نوروز باستانی مبارک
—————————
سایه حق
سلام عشق
سعادت روح
سلامت تن
سرمستی بهار
سکوت دعا
سرور جاودانه
این است هفت سین آریایی
نوروز مبارک
—————————
یک شاخه رز سفید تقدیم تو باد
رقصیدن شاخ بید تقدیم تو باد
تنها دل ساده ایست دارایی ما
آن هم شب عید تقدیم تو باد
—————————
مثل ماهی زنده
مثل سبزه زیبا
مثل سمنو شیرین
مثل سنبل خوشبو
مثل سیب خوش رنگ
و مثل سکه با ارزش باشید
سال نو مبارک
—————————
دنیا را برایتان شاد شاد
و شادی را برایتان دنیا دنیا آرزومندم
هر روزتان نوروز
—————————
سلامتی
سعادت
سیادت
سرور
سروری
سبزی
سرزندگی
هفت سین سفره زندگیتان باشد.
نوروز ۸۹ مبارک
—————————
با آرزوی
۱۲ ماه شادی،
۵۲ هفته پیروزی،
۳۶۵ روز سلامتی،
۸۷۶۰ ساعت عشق،
۵۲۵۶۰۰ دقیقه برکت،
۳۱۵۳۰۰۰ ثانیه دوستی.
سال نو مبارک باد
—————————
سال و مال و فال و حال و اصل و نسل و بخت و تخت
بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام
سال خرم، فال نیکو، مال وافر، حال خوش،
اصل ثابت، نسل باقی، تخت عالی، بخت رام
********سال نو مبارک********

><(((>
><(((>
><(((>
من اولین کسی بودم که برای تو ماهی عید فرستادم.
سال نو مبارک
—————————
بهار بهترین بهانه برای آغاز، وآغاز بهترین بهانه برای زیستن است
آغاز بهار بر شما مبارک
—————————
چند روز دیگه بهار میاد و همه‌چیز رو تازه می‌کنه، سال رو، ماه رو،
روزها رو، هوا رو، طبیعت رو، ولی فقط یک چیز کهنه میشه که به
همه اون تاز‌گی می‌ارزه، «دوستیمون»!
—————————
عاقبت زمستان رفت و رو سیاهیش برای ما موند
..

….
….
امضا
حاجی فیروز
—————————
سایه حق
سلام عشق
سعادت روح
سلامت تن
سرمستی بهار
سکوت دعا
سرور جاودانه
این است هفت سین آریایی
نوروز مبارک
—————————
بهار،نـیم بهار،ربـع بـهار، بهار را قسمت کردند؛بازارشان سکه شد!
دوست عزیز سبز ترین و همیشگی ترین بهار ها را برایت آرزو مندم
—————————
سلامتی
سعادت
سیادت
سرور
سروری
سبزی
سرزندگی
هفت سین سفره زندگیتان باشد.
نوروز مبارک
—————————
نزدیک عیده، توی خونه تکونیه دلت، مارو بیرون نکنی!!!
—————————
امروز ۲ نفر از من آدرس و شماره تلفن تو رو گرفتن که بیان پیشت
منم دادم. سال دیگه می یان سراغت
یکیشون خوشبختی بود
اون یکی هم موفقیت
—————————
یک شاخه رز سفید تقدیم تو باد
رقصیدن شاخ بید تقدیم تو باد
تنها دل ساده ایست دارایی ما
آن هم شب عید تقدیم تو باد
—————————
سلام، ببخشید این موقع شب بیدارت کردم.
.
.
خواستم یادآوری کنم: سال نو شده.
.
.
.
کم‌کم باید از خواب زمستونی بیدار بشی
—————————
ز کوی یار می آ ید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی . نوروز مبارک
با تبریک سال نو
—————————
یک شاخه رز سفید تقدیم تو باد
رقصیدن شاخ بید تقدیم تو باد
تنها دل ساده ایست دارایی ما
آن هم شب عید تقدیم تو باد
—————————
مثل ماهی زنده
مثل سبزه زیبا
مثل سمنو شیرین
مثل سنبل خوشبو
مثل سیب خوش رنگ
و مثل سکه با ارزش باشید
سال نو مبارک
—————————
سال و مال و فال و حال و اصل و نسل و بخت و تخت
بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام
سال خرم، فال نیکو، مال وافر، حال خوش،
اصل ثابت، نسل باقی، تخت عالی، بخت رام
******** سال نو مبارک ********
—————————
دنیا را برایتان شاد شاد
و شادی را برایتان دنیا دنیا آرزومندم
هر روزتان نوروز

تقدیر

با تو از بازي تقدير از زياد و كم نگفتم 
 

 با تو از كه دنيا گفتم اما از خودم نگفتم 

خانه ویران

کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروک ویران را
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم ؟
و من چون شمع می سوزم و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند
و من گریان و نالانم و من تنهای تنهایم
درون کلبه خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد ؟
و من دریای پر اشکم که طوفانی به دل دارم
درون سینه پر جوش خویش اما
کسی حال من تنها نمی پرسد
و من چون تک درخت زرد پاییزم
که هر دم با نسیمی می شود برگی جدا از او
و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند . . .

از دست تو نیست دل من از گریه پوره مثل تو طاقت نداره واسه تو هر دم می باره

دیگه اشکهای من طاقت موندن ندارن نباشی بی تو باز می میرن می ریزن بی تو هر دم می بارن

تو تموم دنیامی تو تموم حرفامی تو تموم لحظه ء گرم عاشق بودنی

یه ستاره داره چشمک می زنه از آسمون داره دلم رو می بره یه جای بی نام و نشون

اون ستاره همون چشمای تو تو آسمون; داره پر پر می زنه دلم واسه دیدن اون

تو تموم دنیامی تو تموم حرفامی تو تموم لحظه ء گرم عاشق بودنیhttp://img6.xooimage.com/files/e/1/6/fashiion-iimage-5c312f.jpg

تنهاییمان

تنهاترین تنهای دنیا

تنها

من تنها بودم

و تو...

تنها تر از من

و ما به امید پر شدن تنهائیمان

به هم پیوستیم

اما

تنها تر از قبل شدیم

چون نمی دانستیم


عکس

کارت پستال |Bnam.ir

 

Bnam.ir

 

 

bnam.ir

 

Bnam.ir

 

 

Bnam.ir

 

 

Bnam.ir

 

 

Bnam.ir

 

مثل تنها مردن


 
www.3jokes.com - Nice Pictures!


         
www.3jokes.com - Nice Pictures!



www.3jokes.com - Nice Pictures!



www.3jokes.com - Nice Pictures!

 


www.3jokes.com - Nice Pictures!         



www.3jokes.com - Nice Pictures!
 

www.3jokes.com - Nice Pictures!
 

 



www.3jokes.com - Nice Pictures!
 

www.3jokes.com - Nice Pictures!         


وقتی که دیگر رفت...

من به انتظار امدنش نشستم...

وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد...

من او را دوست داشتم...

وقتی که او تمام کرد...

من شروع کردم...

وقتی که او تمام شد...من اغاز شدم...

و چه سخت است تنها متولد شدن...

مثل تنها زندگی کردن است...

مثل تنها مردن...

جای اسم شیوا

 

 

دیگه خسته شدم عوضی بسه

 به من چه که اون پیشته هر لحظه

تو دیگه شدی واسه من هرزه  یادته میگفتی دوست دارم هر ثانیه

الان جای اسم شیوا تو قلبت خالیه

 

happy year

باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند
یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند
یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم
که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد
یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم
چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد. 



 




عمری با حسرت و انده زیستن نه برای خود فایده ای دارد و نه برای دیگران
باید اوج گرفت تا بتوانیم آن چه را که آموخته ایم با دیگران نیز قسمت کنیم
.
لحظات از آن توست؛ آبی، سبز، سرخ، سیاه، سفید،... رنگهایی را که بایسته است بر آنها بزن
روزهایت رنگارنگ
.
سال نو مبارک
.
نوروز یک هزاروسیصدوهشتادونه

 

OMIDAvraM SelE khowi DAshtE Bashid

toW SAle JadIDI BE

bEHTAriN HA beREsid:

کسی را ندارم

دلم را سپردم به بنگاه دنیا

و هی آگهی دادم اینجا و آنجا

و هر روز

برای دلم

مشتری آمد و رفت

و هی این و آن

سرسری آمد و رفت

*

ولی هیچ کس واقعا

اتاق دلم را تماشا نکرد


دلم قفل بود


کسی قفل
قلب مرا وا نکرد

*

*

*


یکی گفت:


چرا این اتاق


پر از دود و آه است


یکی گفت:


چه دیوارهایش سیاه است


یکی گفت:


چرا نور اینجا کم است


و آن دیگری گفت:


و انگار هر آجرش


فقط از غم و غصه و ماتم است

*

و رفتند و بعدش


دلم ماند بی مشتری


ومن تازه آن وقت گفتم:


خدایا تو قلب مرا می خری؟

*

و فردای آن روز


کسی آمد و توی قلبم نشست


و در را به روی همه


پشت خود بست

*

و من روی آن در نوشتم:


ببخشید، دیگر


برای شما جا نداریم


از این پس به جز او


کسی را نداریم

تو چرا سنگ شدی ؟

 

خاك ،جان يافته است

تو چرا سنگ شدي؟

تو چرا اينهمه دلتنگ شدي؟

باز كن پنجره را و بهاران را باور كن

تو چرا سنگ شدی ؟

 

خاك ،جان يافته است

تو چرا سنگ شدي؟

تو چرا اينهمه دلتنگ شدي؟

باز كن پنجره را و بهاران را باور كن

باران

من نمي خوانم

اين باران است كه مي بارد

بر ناودان دلم

از اسمان خيال تو

کلاغه قصه های  ما به اشیان نمیرسد

 

صدای ناله های ما به آسمان نمی رسد

به گوش یک فرشته هم صدایمان نمی رسد

کنار شعرهایمان اگر که جان دهیم هم

کسی به داد شعرهای نیمه جان نمی رسد

اگرچه زندگی امید ... اگرچه مرگ چاره ساز...

ولی به داد درد من نه این نه آن ... نمی رسد!

بتاز رخش نازنین به دست رستمی دگر

که این دوپای خسته ام به هفت خان نمی رسد

مرا به سیب قرمز بهشت خود محک نزن

که روسیاهی دلم به امتحان نمی رسد

تو می روی و قصه هم به آخرش رسیده که

دگر زمان به گفتن ِ:( گلم بمان ) نمی رسد

تمام سرنوشت من شده همین که دیده ای:

کسی که هرچه می دود به کاروان نمی رسد

دلم گرفته از خودم از این من ِ بدون تو

و ناجی همیشگی که ناگهان ... نمی رسد

گلایه نیست خوب من،ولی بگو که تا به کی

کلاغ قصه های ما به آشیان نمی رسد؟

دوست و دوست داشتن

 

بگذاز منفورباشی به خاطر چیزی که هستی

تا محبوب باشی به خاطرچیزی که نیستی

 

فرق است بين دوست داشتن و داشتن دوست.

 دوست داشتن امري لحظه ايست

ولي داشتن دوست

 استمرار لحظه هاي دوست داشتن است

سخته غریبی سخته

غریبی خیلی سخته

چه قدر ساده ام

 

چه ساده ام که به عشقت هنوز پابندم

به روزگار خودم جای گریه می خندم

 

چه ساده ام که پس از این هزار و هجده سال

هنوز هم به قراری که بسته ای بندم:

 

که می رسیّ و برای همیشه می مانی

و می دهی به نفس های خسته ام جانی

 

به انتهای خودم می رسم به این بن بست

همیشه قصه ی بی سرپناهی ام این است

 

همیشه آخر هر اتفاق می بازم

برنده باشی اگر،من به باخت می نازم

...

نشسته کنج قفس یک پرنده ی زخمی

تو حال خسته ی من را چگونه می فهمی؟

 

پرنده ایّ و قفس را ندیده ای هرگز

تو طعم تلخ قفس را چشیده ای هرگز؟

 

نشسته زیر پرت آسمان...چه خوشبختی

همیشه دور و برت آسمان...چه خوشبختی

 

تو از پرنده ی بی بال و پر چه می دانی؟

تو ای پرنده ی پر شور و شر...چه می دانی؟

 

دوباره سادگی ام کار می دهد دستم

نمی شود که از عشقت گذشت،دلبندم!

 

اگر چه سر به هوایی،قرار یادت نیست

هنوز هم به قراری که بسته ای بندم

 

هنوز هم که هنوز است حین هر باران

تو را برای نفس هام آرزومندم

 

تو سهم عاشقی ام...  نه ،نبوده ای هرگز

به روزگار خودم جای گریه می خندم

 

از : لیلا عبدی

 

 

تصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفت

خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت

 

شبی در پیچ زلف موج در موجت تماشا کن

نسیم بی قراری را که از دست تو خواهد رفت

 

مزن تیر خطا ! آرام بنشین و مگیر از خود

تماشای شکاری را که از دست تو خواهد رفت

 

همیشه رود با خود میوه ی غلتان نخواهد داشت

به دست آور اناری را که از دست تو خواهد رفت

 

به مرگی آسمانی فکر کن ! محکم قدم بردار

به حلق آویز ، داری را که از دست تو خواهد رفت

 

emo skulls

تقدیر

 

من و تقدیر سردم دست در دست

چه فرقی می کند هشیار یا مست؟!

 

تو رفتی روح من مرد و تنم ماند

وجسمی که نمی دانم چرا هست!

 

من این جا ماندنم ناچاری ام نیست

که ترجیح  قراری بر فرار است

 

خیالم  فتح  اوج  قله ها  بود!

چرا چشمان تو پای مرا بست؟

 

مرا در من شکست وگوشه ای ریخت

غرور سنگی کوهی که نشکست

 

هزار آب از سرم حالا گذشته

هزار آب از سر این دره ی پست.

 

پلان آخر این قصه این است :

من و تنهایی من دست در دست...

 

 


از : رویا باقری

 

 

یکی زیبایی منظره را می بیند

 دیگری کثیفی پنجره را،

این ما هستیم که انتخاب می کنیم

 چه چیزی را ببینیم

و به چه چیز بیندیشیم

 

 
چه کسی می داند .....

که تو در پیله ی تنهایی خود تنهایی.....


چه کسی می داند.....

که تو در حسرت یک روزنه در فردایی....


پیله ات را بگشا ...

تو   به اندازه ی پروانه شدن ....

زیبایی.....


 

 

 

تفاوت عشق و هوس من فقط یه بار عاشق بودم اگه اینطوری باشه

 – عشق معطوف به غير از خود است. در حاليكه محور هوس خود فرد و لذت اوست. جملات زير را مقايسه كنيد:
- ( من) دوستت دارم
- ( من) برات مي ميرم
- (براي من) هيچ كس مثل تو نمي شه
- ( من ) هميشه به فكر توام
- ( من) را فراموش نكن
- ( من ) از تو رنجيدم
در حاليكه در عشق، توجه به حالت ها و لذت هاي خود نيست و خواست و شرايط معشوق جايگزين خودخواهي فرد مي شود.
جمله معشوق است و عاشق پرده اي
زنده معشوق است و عاشق مرده اي

2 – هوس پاسخ به يك نياز جسماني و رواني است، مثل نياز به آب، نياز به اكسيژن ، نياز به غذا. ولي عشق فراتر از يك چنين نيازي هست. عشق فراهم آورنده رشد و خودشكوفايي فرد است. لذا فرد عاشق خود را خوار نمي كند، كوچك نمي كند. عشق عزت و احترام دارد و اين احترام از روي بي نيازي و بزرگي عشق حاصل مي شود. شايد در فيلم ها ديده و شنيده باشيد كه فردي مي گويد« من عشق را گدايي نمي كنم».
هر چه جز عشقست، شد ماكولِ[1] عشق
دو جهان يك دانه پيش نَولِ[2] عشق
دانه يي مر مرغ را هرگز خورَد؟
كاهدان مر اسب را هرگز چَرَد[3]؟

3 – عشق محدود كننده و زنداني كننده معشوق نيست. عشق آزاد كننده است. اگر فردي را مجبور كنيم كه همه علائق ، سليقه ها و تفكراتش را فقط متوجه ما كند و فقط به ما بينديشد، او را محدود به خودمان كرده ايم، نه اينكه عاشق خودكرده باشيم. در واقع اين عشق نيست، اين يك هوس است و ما را وابسته به شخص ديگري نموده است.
آن كه او بسته غم و خنده بود
او بدين دو عاريت زنده بود
باغ سبز عشق، كو بي منتهاست 
جز غم و شادي درو بس ميوه هاست
عاشقي زين هر دو حالت، برترست
بي بهار و بي خزان ، سبز و ترست
در نگنجد عشق در گفت و شنيد
عشق، دريايي ست قعرش ناپديد.
 
4 – عشق با بدبيني و سوء ظن همراه نيست. عشق يك اعتماد است. يك اطمينان است و پس از شناخت رفتار، گفتار و احساسات معشوق، و به جهت يك آگاهي عميق به وجود مي آيد. لذا ابتدا اعتماد به وجود مي آيد و بعد عشق منعقد مي شود.
بعضي ها مي پرسند «بايد اول عاشق شد بعد ازدواج كرد يا اول ازدواج كرد بعد عاشق شد؟!»
در جواب بايد گفت: اگر بعد از ازدواج بخواهي عاشق بشوي كه كار از كار گذشته است و آن فرد هر خصوصيت يا رفتار و يا افكار و احساسي كه داشته باشد، بايد تحمل كنيد، نام اين عشق نيست.
از طرف ديگر بدون بررسي ، شناخت ، تحقيق و ارتباط رسمي چگونه مي توان عاشق فردي شد تا در پي آن ازدواج كرد؟ ( يعني روش عاشق شدن قبل از ازدواج چگونه است)
خلاصه اينكه، طي يك فرايند رسمي كه خانواده ها در جريان هستند، و ارتباطات شما آشكار و شفاف هست. با مشورت و بررسي شما و خانواده هايتان از فرد مقابل آگاهي به دست مي آوريد، تناسب رفتارها، نقاط ضعف ، احساسات و افكار يكديگر را مي سنجيد و ساير معيارهاي مطلوب را دقيقا ارزيابي مي كنيد. بديهي است كه اگر اين موارد مثبت باشد خواه ناخواه شما عاشق فرد مي شويد( نه هوس پيدا كنيد).
اما هوس اينست كه معمولا به صرف مجاورت ايجاد مي شود. هم كلاسي، هم محله اي، همكار، فاميل و ...، مي بينيد، خنده ها و عشوه هايش را حس مي كنيد، شيطنت ها ، بازيگوشي ها، و كلاس گذاشتن هايش را نظاره مي كنيد، به دلتون مي افتد كه عاشقش هستيد و با خيالات مستمر از او غولي مي سازيد كه فقط بعد از ازدواج شكسته مي شود و واقعيت آن روشن مي شود. معمولا چنين دو نفري به جاي شناخت يكديگر، انرژي خود را صرف احساسات يكديگر مي كنند، دل مي دهند و قلوه مي گيرند، هر روز به تعداد زيادي براي يكديگر مي ميرند، يا حداقل غش مي كنند  و تعارفات كلاس بالا نصيب هم مي كنند، از وجود يكديگر ممنون مي شوند، از هم زياد تشكر مي كنند، با مطالعاتي كه در مورد مخ زني دختر يا پسر در اينترنت يا ....آموخته اند سعي مي كنند طرف مقابل را شيفته خود سازند ( به هر قيمتي)به هم زياد كادو مي دهند، متون ادبي جالب ، آهنگ هاي احساس نواز، و مبالغه هاي غير عقلاني به يكديگر پيشكش مي كنند، كم كم نقش پدر، مادر، دوستان، همكاران و ... را حذف كرده و همه را يك جا به محبوب خود پيشكش مي كنند، و وقت خود را يا با او پر مي كنند يا با خيالات او سر مي كنند و در خيالات خود او را تك ستاره اي مي دانند كه آسمان قلب آن ها را نوراني مي كند، بدون او زندگي معني و مفهوم و شور خود را از دست مي دهد. او يك انسان نيست، يك فرشته است، او هيچ عيبي ندارد، و فقط و فقط مهر و عشق و صفا و نقاط مثبت است. تصور از دست دادن او ، كابوسي وحشتناك هست. مفعول شعرهاي تمام ترانه هاي شاد و غمناك به نوعي به محبوب آنها بر مي گردد، واين گونه اين احساسات غير قابل كنترل مي شود ، در حالي كه عشق همان طور كه گفته شد، فرايند مشخصي از آگاهي مي باشد. منظور اين نيست كه از احساس تهي باشد، نه ، اما احساس يكي از پارامتر هاي مهم در كنار پارامترهاي آگاهي هست كه نمي تواند جاي خالي ديگر خصيصه ها را پر كند.
احساس انفجار آميز در رابطه ها منجر به تحريف واقعيت ها شده و آنقدر آب را گل آلود مي كند كه خود فرد به هيچ وجه قادر به شناخت صحيح طرف مقابل خود نيست. و پس از فروكش كردن احساست، پس از ازدواج ، تفاوت ميان خيالات خود و واقعيت ها را درك مي كنند.
 
5 – عاشق، خود را ملزم مي داند كه حريم عشق و معشوق را رعايت كند و هنجارها را به نفع لذت خود نمي شكند. عاشق در پي كام گرفتن از معشوق، پيش از آنكه اين حريم كامل و رسمي شود، نيست. بايد كانون خانواده شكل گيرد و انعقاد پيمان زناشويي انجام پذيرد و طرفين مسئوليت زندگي و تعهد كامل را نسبت به هم بپذيرند. هر گونه خلوت، لمس و ارتباطي كه جنبه لذت جويي داشته باشد (قبل از تعهد كامل زناشويي و در چارچوب قانون)، صرفا آسيب پذيري عشق را به همراه دارد و اين آزمايش كردن عشق نيست، بلكه سيراب كردن هوس و عطش شهواني است.
عشق هايي كز پيِ رنگي بُوَد
عشق نَبوَد ، عاقبت ننگي بود  
 
6 –  چنين مواردي از نشانه هاي هوس هستند: زودرنجي، قهر و آشتي ، دل خوري، نگراني، ترديد ، عجله در به نتيجه رسيدن، امروز و فردا كردن، زبان بازي كردن، با چند نفر ارتباط صميمي وعميق عاطفي گرفتن، روياپردازي در مورد فرد، چشم پوشي از نقاط ضعف آن شخص و ... ، همه از نشانه هاي هوس است، در حالي كه عشق ، قامتي رعناتر، بزرگتر ، قوي تر و منحصر به فرد دارد و از همه مهم تر آرامش بخش است و نگراني از درست رفتن، ندارد. عشق هايي كه نگراني آفرين، اضطراب آور و دمدمي مزاج و به ظواهر فرد بستگي دارد، همان هوس ها هستند كه « محور من» در آنها قوي است . يعني فرد همه چيز را براي خودش مي خواهد ، نه معشوق
هر كه را جامه ز عشقي چاك شد
او ز حرص و جمله عيبي پاك شد
شاد باش اي عشقِ خوش سوداي ما
اي طبيبِ جمله علت هايِ ما
اي دوايِ نخوت و ناموسِ ما
اي تو افلاطون و جالينوس ما
جسمِ خاك از عشق ، بر افلاك شد
كوه، در رقص آمد و چالاك شد
 
7 – عشق پيش نياز لازم دارد يعني فرد بايد رشد كند و از مراحلي بگذرد تا نوبت به عاشق شدن برسد. كسي كه هنور با والدينش درگير است، سازگاري با همكاران ندارد، رابطه صميمانه اي با دوستانش ندارد. افسرده و مضطراب است، تصميم هاي مهمي در زندگي نگرفته يا به اجرا در نياورده است، از اين شاخه به آن شاخه مي پرد، هدف زندگي خود را شفاف ترسيم نكرده است. و حتي در انتخاب هنجارها به انتخاب ثابتي براي وضع ظاهري ، پوشش و نحوه رفتارش نرسيده است و مردد بوده و روز به روز شكل به شكل مي شود و هويت خود را نيافته است، مانند كودك پيش دبستاني است كه براي اردو به دانشگاه رفته باشد، او هرگز نمي تواند در نقش دانشجو باشد. حتي اگر بر روي صندلي هاي دانشگاه بنشيند. لذا عشق پس از بلوغ عاطفي ، بلوغ اجتماعي، بلوغ فكري، بلوغ رواني و ...، پيدا مي شود، در غير اين صورت فقط هوس خامي بيش نيست.
 
8 – عشق بايد يك وحدت و يكپارچگي بين شما ، افراد و همه هستي ايجاد كند. اگر رابطه دختر و پسري، با پنهان كاري، تعارض ، درگيري با ديگران، احساس گناه، اضطراب، ترديد، و قطع روابط اجتماعي با ديگران، مشكل در شغل ، تحصيل ، روابط خانوادگي و ...، همراه هست بايد مطمئن شد كه هوس، خود را به جاي عشق به آنها معرفي كرده است. و چنين شروعي براي رابطه، پايان هايي به مراتب دردناكتر و فجيع تر به همراه دارد.
در نگنجد عشق در گفت و شنيد
عشق، دريايي ست قعرش ناپدي

 



معشوق من


معشوق من

با آن تن برهنهء بی شرم

بر ساقهای نیرومندش

چون مرگ ایستاد

 

 

خط های بیقرار مورب

اندامهای عاصی او را

در طرح استوارش

 دنبال میکند

 

معشوق من

گوئی ز نسل های فراموش گشته است

گوئی که تاتاری

در انتهای چشمانش

پیوسته در کمین واریست

گوئی که بربری

در برق پر طراوت دندانهایش

مجذوب خون گرم شکاریست

 

 

 

معشوق من

همچون طبیعت

مفهوم ناگزیر صریحی دارد

او با شکست من

قانون صادقانهء قدرت را

تأئید میکند

 

 

او وحشیانه آزادست

مانند یک غریزهء سالم

در عمق یک جزیرهء نامسکون

او پاک میکند

با پاره های خیمهء مجنون

از کفش خود ، غبار خیابان را

 

 

معشوق من

همچون خداوندی ، در معبد نپال

گوئی از ابتدای وجودش

بیگانه بوده است

او

مردیست از قرون گذشته

یاد آور اصالت زیبائی

 

 

 

او در فضای خود

چون بوی کودکی

پیوسته خاطرات معصومی را

بیدار میکند

او مثل یک سرود خوش عامیانه است

سرشار از خشونت و عریانی

 

 

او با خلوص دوست میدارد

ذرات زندگی را

ذرات خاک را

مهای آدمی را

غمهای پاک را

او با خلوص دوست میدارد

یک کوچه باغ دهکده را

یک درخت را

یک ظرف بستنی را

یک بند رخت را

 

 

معشوق من

انسان ساده ایست

انسان ساده ای که من او را

درسرزمین شوم عجایب

چون آخرین نشانهء یک مذهب شگفت

در لابلای بوتهء پستانهایم

پنهان نموده ام

 

***

 

در غروبی ابدی

 

 

- روز یا شب ؟

- نه ، ای دوست ، غروبی ابدیست

با عبور دو کبوتر در باد

چون دو تابوت سپید

و صداهائی از دور ، از آن دشت غریب ،

بی ثبات و سرگردان ، همچون حرکت باد

 

 

-سخنی باید گفت

سخنی باید گفت

دل من میخواهد با ظلمت جفت شود

سخنی باید گفت

چه فراموشی سنگینی

سیبی از شاخه فرومیافتد

دانه های زرد تخم کتان

زیر منقار قناری های عاشق من میشکنند

گل باقلا ، اعصاب کبودش را در سکر نسیم

میسپارد به رها گشتن از دلهرهء گنگ دگرگونی

 

 

آه...

در سر من چیزی نیست بجز چرخش ذرات غلیظ سرخ

و نگاهم

مثل یک حرف دروغ

شرمگینست و فرو افتاده

 

 

تنگ است
دلم اندازه حجم قفس تنگ است

سکوت از کوچه لبريز است

صدايم خيس و باراني است

نمي دانم چرا در قلب من پاييز طولاني است

 

 

پسري يه دختري رو خيلي دوست داشت که توي يه سي دي فروشي کار ميکرد . اما به دخترک در مورد عشقش هيچي نگفت . هر روز به اون فروشگاه ميرفت و يک سي دي مي خريد فقط بخاطر صحبت کردن با اون ... بعد از يک ماه پسرک مرد ... وقتي دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد ... دخترک ديد که تمامي سي دي ها باز نشده ... دخترک گريه کرد و گريه کرد تا مرد ... ميدوني چرا گريه ميکرد ؟ چون تمام نامه هاي عاشقانه اش رو توي جعبه سي دي ميگذاشت و به پسرک ميداد



???? E?C?? ?C



 



???? E?C?? ?C

 


 


???? E?C?? ?C


 


 


 


???? E?C?? ?C

 


 


???? E?C?? ?C

 

 

 

عاشق

 

 جز من اگر عاشق و شیداست بگو
ور میل دلت به جانب ماست بگو
گر هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو نیست بگو راست بگو

*******************  

پیوسته دلم پر به هوای تو زند
جان در تن من ، نفس برای تو زند
گر بر سر خاک من گیاهی روید
از هر برگی بوی وفای تو زند
 

*******************   

اگر در خواب می دیدم غم و روز جدایی را
به دل هرگز نمی دادم خیال آشنایی را
جدایی تا نیفتد ، دوست قدر دوست کی ، داند
شکسته استخوان داند ، بهای  مومیایی را
  

 

 

دیوونتم دیوونتم دیونه

شب شده  ساکته دوباره خونه

میگرده دل دنبال یه بهونه

می گرده باز گنجه خاطاتو

پی یه حرف ناب عاشقون

عکس تو رو باز میزاره روبروش

که تا ته شب واسه تو بخونه

دلم تو التهابه که چه جوری

قدر چشای نازت رو بدونه

تو عصری که قحطی عطر یاسه

اما به جاش دوست دارم واقعی گرونه

کافیه اسمت رو یه جا ببینم

تا حس شعرم بزنه جوونه

من نمیتونم بگم اندازه اش رو

اینو فقط  شاید خدا بدونه

محاله که عشق ما رو ندونن

برو سوال کن از گل های پونه

اگه بخوان خیلی کم از تو بگن

میگن همون که خیلی مهربون ؟

بی خبری ولی تو از حال من

میندازم اینو گردن زمونه

چقد حسودیم میشه وقتی همه

بهم میگن دل تو پیش اونه

من خودمو میزنم باز به اون راه

 میگم بیارید واسه من نشونه

اما تا کی فریب بدم دلم رو

اون داره کلی ادرس و نشونه

مهم ولی تویی که اسم نازت

با من یه جایی پشت اسمونه

اونا نمیدونن ستاره هامون

دوتاس ولی تو یه کهکشونه

اینو بخون تا دوباره بدونی

با اون همه بدی که کردی بهم و رفتی من باز گذاشتی تنها منم دارم میکنم گریه واسه غم اما هنوزم شیوا دیوونته دیوونته دیوونه

 

هه هه حالم بده

پرسید به خاطر کی زنده ای؟؟؟ با انکه دلم میخواست با تمام وجود دادبزنم به خاطر تو بهش گفتم به خاطرهیچکس پرسید؟؟؟ به خاطر چی زنده ای؟؟؟ با اینکه دلم فریاد میزد به خاطر تو با یه بغض غمگین گفتم به خاطر هیچ چیز ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده ای؟؟؟ در حالیکه اشک تو چشماش جمع شده بود گفت:: به خاطر کسی که به خاطر هیچ چیز زنده است

 

 

حالم بده حالم بده

 

عشقم رفته نیومده

 

نه سرزده نه زنگ زده

 

نه کسی جاشوبلده

 

حالم بده حالم بده

 

نگوبه من عاشق شدن نیومده

 

حالم بده حالم بده

 

حالم بده حالم بده

 

نگو عاشق شدن به من نیومده

 

حالم بده حالم بده

 

حالم بده حالم بده

 

آخه خیلی وقته دلم برای گریه لک زده قلبی  که ازآهن باشه

 

انگارتوحبس ابده ه ه ه ....

.....

امشب درجه ی تبم روی هزاروسیصده

 

اما شایدبه چشم تو این تب فقط یه عدده

 

حالم بده حالم بده

 

حالم بده حالم بده

 

کاش ببینم که اومده دکمه ی فلبمو زده

 

کاش بدونه اومدنش برای من زندگی مجدده

 

اماشاید مردده

 

یا که بودن ازاولش برای اون یه عشق خارج ازرده

 

حالم بده

 

 

 

 

مرا دگر نمیخواهی

 سلامم را نمی خواهی              

نگاهم را نمی پایی

ز هر بار دیدن رویم

به من گویی ز جان من چه می خواهی

 

 

 

 

برخي جان را براي دين باخته اند

 

برخي دين را به دور انداخته اند

 

برخي نه انداخته نه باخته اند

 

از دين براي خود دکان ساخته اند

 

 

 اگر از آسمان سنگ هم ببارد

تورا ای نازنین دیگر ندارم

اگر من روز شب تنها بمانم

اگر باز با دلی پر من بخوانم

تورا ای نازنین دیگر ندارم

اگر تورا از خدا هم بخواهم

اگر همه ی دنیا هم بخواهند

تورا ای نازنین دیگر ندارم

اگر من به بیابان سر بذارم

اگر گرگ بیابان کرد شکارم

تورا ای نازنین دیگر ندارم

تورا سگ های دوره گرد بردند

اگر در پی آن سگ ها گذارم

        تورا ای نازنین دیگر ندارم

 

 

در این تاریکی شب

در این تنهایی غم

هنوزم من باهاتم

هنوزم چشم به راتم

به من گفتی که فکر کردی دیوونم؟

بخوام با توی تنهای غریبه

تو این دنیای وا نفسا بمونم؟

تو راست می گی غریبم

من و عشقم غریبم

ببین چی شد نصیبم

ز عشقت ای حببیبم

 

توی رویای غریبم تو غریبه نیستی

 

با توام ای ناشناس خود بگو تو کیستی؟

 

ای تویی که می کنی تنها ترم از هر دمی

 

کاش می دانستم چه هستی چیستی؟

 

                          شب تنهایی....

 

 

چقدرعجيبه که تا مريض نشي کسي برات گل نمي ياره
تا گريه نکني کسي نوازشت نمي کنه
تا فرياد نکشي کسي به طرفت برنمي گرده
تا قصد رفتن نکني کسي به ديدنت نمي ياد
 
و تا وقتي نميري کسي تورو نمي بخشه
 
 
 
 

 شبا هنگام بود من تنها

اسیر صحبت غم ها

به یادم آمد آن دردها

به زیر بارش باران

تو میگفتی که چون من نیست در این دنیا

به یادم آمد آن دردها

تو میگفتی بیا با هم بریم آنجا

که کس یا ناکسی از خلق نداند از دل ماها

به یادم آمد آن دردها

به آن تا صبح بودن ها

به طعم سایش لب ها

به آن ناز نوازش ها

به آن قهر ها و سازش ها

به یادم آمد آن دردها

نبودیم من و تو تنها

به یاد آن همه شادی

از احساسی که بم دادی

به یادم آمد آن دردها

          ولی افسوس نیست درمان

 

 

 

خدایااااا......

 

کفر نمی گویم،پریشانم..................

 

چه می خواهی تو از جانم؟ مرا بی آن که خود خواهم اسیر

 

 زندگی کردی.................

 

خداوندا..........تو مسئولی....................

 

خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه

 دشوار است..........

 چه رنجی می کشد آن کس که انسان است وازاحساس

 سرشار..............

 خداوندااااااااا........

 کفر نمی گویم.........پریشانم............

 می دونی وقتی خدا داشت بدرقم می کرد بهم چی گفت؟؟؟؟

-        جایی که می ری مردمی داره که می شکننت،مبادا که

بشکنی...   من همه جا باهاتم و تو تنها نیستی.........

 

-       تو کوله بارت عشق تا بگذری....

-       قلب می ذارم که جا بدی....

 

-        اشک می ذارم که همراهیت کنه

 

-        و مرگ....

 

-        که بدونی که دوباره بر میگردی پیش خودم...

 

 

 

گل من باش یار.خار با من

                                    رخ از تو دولت دیدار با من

شمار بوسه را از کام من خواه

                                   لب شیرین ز تو مقدار با من

لبم در بوسه بازی با لبت گفت:

                                    خموش از تو و گفتار با من

تو ماه آسمانم باش هر شب

                                   سرشک ثابت و سیار با من

لبت را با لب من آشنا کن

                                      چه ترسی؟پاسخ اغیار با من

به مستی چشم بیمارت به من بخش

                                         پرستاری از آن بیمار با من

شبی پرهیز خود بشکن به یک بار

                                              لبم را بوسه زن تکرار با من

تو در نازی و من گرم نیازم

                                        مرا انکار کن اصرار با من

سر افکندن به پایت زحمتی نیست

                                          اشارت از تو ایثار با من

تو مهر خویش را هر روزه کم کن

                                    همه شب گریه بسیار با من

رقیبا.هر چه جز یار است با تو

                                         اجازت ده.بماند یار با من...

 

 

می نویسم 

 

  

می نویسم تا بدانی         در قلب خسته ام جای داری

  

می نویسم گر شکستی     گر بریدی و گسستی

 

آن همه روز های زیبا     در گذشته یاد یاری

 

می نویسم بلکه شاید سینه ی پر آه و سوزم

 

در غم دوری یارش سر کند با آه و زاری

 

می نویسم بلکه روزی در کنارت گوشه ی دنج

 

خنده ی مستانه ی ما یاد آرد سوز کاری

 

می نویسم با دلی پرازغم رنج های جاری

 

این شب های سوگواری تا بدانی تا بدانی

 

در دلم یک خانه داری خانه ای از غم که خالی

 

خانه ای هر چند خیالی باز خوب است که بدانی

 

تا ابد با من بمانی این جهان و آن جهان را از خدا جایزه داری

 

 


 

      ساحل افتاده گفت:گرچه بسی زیستم

                                              هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم؟

موج ز خود رفته ای تیز خرامید گفت

                                            هستم اگر می روم گر نروم نیستم

 

 

    

     اسباب گریه هایم را فراهم می کنی            

                                                      بعد چه آسان گریه هایم را تماشا می کنی 

   من در این فکرم به چی فکر می کنی

                                                 فکر کنم فکر می کنی فکری برای مردن من می کنی

 

 

 

 

 

تو فقط تو

در شبان غم تنهایی خویش ،

عابد چشم سخنگوی توام.

من در این تاریکی،

من در این تیره شب جان فرسا،

زائر ظلمت گیسوی توام.

گیسوان تو پریشان تر از اندیشه ی من ،

گیسوان تو شب بی پایان.

جنگل عطر آلود .

شکل گیسوی تو ،

موج دریای خیال.

کاش با زورق اندیشه شبی ،

از شط گیسوی مواج تو ، من

بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم.

کاش بر این شط مواج سیاه،

همه عمر سفر می کردم.....