آدم برفی تقریبا کامل شده بود.دو تا سنگ ریزه به جایه چشماش و یه تیکه چوب کج واسه دهنش ، اما یه چیزی کم داشت: یه دماغ. یکی از بچه ها پرید و تنها هویجی که توو خونشون داشتن رو برداشت و آورد.حالا آدم برفی یه دماغ بزرگ داشت.مرد کارتن خوابی که داشت ماجرا رو تماشا می کرد ، پاشد و تووی هیاهوی بچه ها هویج رو از صورت آدم برفی برداشت و با یه گاز نصف بیشتر هویج رو کند و بقیه اش رو گذاشت سر جاش. در حالی که قاه قاه می خندید و هویج رو می جوید با صدای بلند می گفت: دماغ آدم برفی رو هم عمل کردن . دماغ آدم برفی رو هم عمل کردن !!!!!!!!!!
شاید او فاصله ای بود میان من و تو
که ز هم دور شویم
بنهیم پای بر آن عهد که با هم بستیم
من چو مهتاب بسی محزونم
شاید این بازی بود
خیمه شب بازی و ما هم دو عروسک بودیم
ناتوان، بسته به نخ های بلندی که فراری نکنیم
من به زندان غمی محبوسم
من بسی آه و بسی افسوسم
شاید از من گنهی سر زده بود
یا که خورشید گنهکارم کرد
که ز هم دور شویم
...
من به خورشید کمی مظنونم
من چو مهتاب بسی محزونم

فرصت لبخند را تمدید کرد
کاش میشد از میان لحظه ها
لحظه ی دیدار را تجدید کرد
کاش میشد لحظه ها را پس گرفت
کاش میشد از تو بود و با تو بود
کاش می شد در تو گم شد از همه
کاش میشد تا همیشه با تو بود
لحظه را در لحظه سرگردان کند
کاش ساعت را بمیراند به خواب
ماه را بر شاخه آویزان کند
بر پلی معلق از زندگی ایستاده ام
همه چیز ممکن است
هوا سرشار ا ز رویا
رویا سرشــار از تو
تو سرشار از خدایی که ستایشش می کنم
دوستت دارم واین ادامه همان دوست داشتن های همیشگی است
فرياد من درون دلم خاك مي شود
ديگر زمان به گريه ي من خنده مي زند
اشكم به يك اشاره ي او پاك مي شود
ويرانه ها به ماتم عالم نشسته اند
من بر بهار مرده ي خود گريه مي كنم
اما كسي به گريه ي من دل نمي دهد
جز بوته هاي هرزه و گل هاي بي نشاط
اين دانه هاي ريخته حاصل نمي دهد
ديگر سبوي باده ي لذت تهي شده
ديگر زمان خنده ي مستي گذشته است
زان پس كه شادي از دل من پر كشيده است
اندوه ، سوي لانه ي خود باز گشته است
بگذار تا چو ابر بگريم به سوگ خويش
فرياد من درون دلم خاك مي شود
ديگر زمان به گريه ي من خنده مي زند
اشكم به يك اشاره ي او پاك مي شود
ويرانه ها به ماتم عالم نشسته اند
من بر بهار مرده ي خود گريه مي كنم
اما كسي به گريه ي من دل نمي دهد
جز بوته هاي هرزه و گل هاي بي نشاط
اين دانه هاي ريخته حاصل نمي دهد
ديگر سبوي باده ي لذت تهي شده
ديگر زمان خنده ي مستي گذشته است
زان پس كه شادي از دل من پر كشيده است
اندوه ، سوي لانه ي خود باز گشته است
بگذار تا چو ابر بگريم به سوگ خويش
سکون ساکت سنگین سرد شب
مرا در قعر این گرداب بی پایاب می گیرد
دو چشم خسته ام را خواب می گیرد
من اما دیگر از هر خواب بیزارم
حرامم باد خواب و راحت و شادی
حرامم باد آسایش ...من امشب باز بیدارم

عاشقت خواهم ماند بی انکه بدانی ...
دوستت خواهم داشت بی انکه بگویم ...
درد دل خواهم گفت بی هیچ کلامی ...
گوش خواهم داد بی هیچ سخنی ...
در آغوشت خواهم گریست بی انکه حس کنی ...
در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حرارتی !!!...
این گونه شاید احساساتم نمیرد
عاشقت خواهم ماند بی انکه بدانی ...
دوستت خواهم داشت بی انکه بگویم ...
درد دل خواهم گفت بی هیچ کلامی ...
گوش خواهم داد بی هیچ سخنی ...
در آغوشت خواهم گریست بی انکه حس کنی ...
در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حرارتی !!!...
این گونه شاید احساساتم نمیرد
چتر ها را بايد بست
زير باران بايد رفت
فکر را خاطره را زير باران بايد برد
باهمه مردم شهر زير باران بايد رفت
دوست را زير باران بايد ديد
عشق را زير باران بايد جست
زير باران بايد چيز نوشت حرف زد نيلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است
به همين سادگي كه مي بيني "
حرفی برای گفتن نمانده
وقتی تو خاموشی چه دلیلی هست برای شادی
وقتی تو نیستی چه بهانه ای برای گریه هست
وقتی حضور چشمانت نیست چه نیازی به زندگی است
وقتی تو می روی چه اهمیتی دارد تپیدن قلب
وقتی عشقت را دریغ کردی بیهوده شد وجود من

پرسيدم : عشق چيست ؟ گفت : آتش است .
گفتم : مگر آن را ديده ای ؟ گفت : نــــه در آن سوخته ام.
۱۰۰۰ مرتبه ۹۰۰ جمله ی عاشقانه را روی۸۰۰ جای مختلف
به۷۰۰ زبان و پیش ۶۰۰ نفر فریاد زدم! ۵۰۰ تای آن رادر۴۰۰ جمله
گنجاندم و به ۳۰۰زبان در۲۰۰برگ ترجمه کردم. ۱۰۰تای آن را۹۰روز...
روزی۸۰ مرتبه برای تو خواندم! ۷۰ تای آن را آموختم وبیش از۶۰تای آنرا
تجربه کردم و ۵۰غروب را از ۴۰سمت به نظاره نشستم. در ماه
۳۰روزه،بیشتر از۲۰روز ۱۰ باراز تو ۹سوال کردم. ۸ سوال من را
۷ مرتبه در۶ روز جواب دادی. با ۵ واسطه ۴ دفعه تو را ۳ جا
دعوت کردم... ۲ ساعت خواهــــش کردم تا یک بار گفتی:
دوست دارمگفتمش : دل میخری؟
گفتا چند؟
گفتمش دل مال تو تنها بخند!
خنده کرد و دل ز دستانم ربود
تا به خود باز آمدم او رفته بود
دل ز دستانش بر زمین افتاده بود
جای پایش روی دل جا مانده بود !!!
گفتم نرو پرپر میشم
گفتی: میخوام رها باشم
گفتم: آخه عاشق شدم
گفتی:میخوام تنها باشم
گفتم: دلم
گفتی: بسوز
گفتی: یه عمری باز هنوز
گفتم: پس عمرم چی میشه
گفتی: هدر شد شب و روز
گفتم: آخه داغون میشم
گفتی: به من خوش میگذره
گفتم: بیا چشمام تویی
گفتی: آخر کی میخره
گفتم: منو جنس میبینی؟
گفتی: آره بی قیمتی
گفتم: یه روز کسی بودم
با من نکن بی حرمتی
گفتم: صدام میمیره باز
گفتی: با درد بسوز بساز
گفتم : حالا که پیر شدم
گفتی: که از تو سیر شدم
گفتم: تمنا میکنم
گفتی: میخوام خردت کنم
گفتم: بیا بشکن تنو
گفتی: فراموش کن منو
مسافرم
پشت سرم، گریه نکن؛ مسافرم مسافرم
اشکاتو هی، هدر نده؛ باید برم باید برم
*********
جلوی راهمو نگیر، نزار منم گریه کنم
صلاحمون، اینه عزیز؛ باید برم سفر کنم
*********
طاقت اشکاتو ندارم
تو رو خدا، نزار ببارم
خدا نخواست، قسمت اینه
که من تو رو تنها بزارم
*********
تو رو خدا گریه نکن
اینقدر نگو نرو نرو
بغضم داره میترکه
اینقدر نگو نرو نرو
*********
اینجوری بی تابی نکن
الهی قربونت برم
خدا نگهدارت باشه
باید برم، باید برم
.