تنگ است
دلم اندازه حجم قفس تنگ است

سکوت از کوچه لبريز است

صدايم خيس و باراني است

نمي دانم چرا در قلب من پاييز طولاني است

 

 

پسري يه دختري رو خيلي دوست داشت که توي يه سي دي فروشي کار ميکرد . اما به دخترک در مورد عشقش هيچي نگفت . هر روز به اون فروشگاه ميرفت و يک سي دي مي خريد فقط بخاطر صحبت کردن با اون ... بعد از يک ماه پسرک مرد ... وقتي دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد ... دخترک ديد که تمامي سي دي ها باز نشده ... دخترک گريه کرد و گريه کرد تا مرد ... ميدوني چرا گريه ميکرد ؟ چون تمام نامه هاي عاشقانه اش رو توي جعبه سي دي ميگذاشت و به پسرک ميداد