در شبان غم تنهایی خویش ،

عابد چشم سخنگوی توام.

من در این تاریکی،

من در این تیره شب جان فرسا،

زائر ظلمت گیسوی توام.

گیسوان تو پریشان تر از اندیشه ی من ،

گیسوان تو شب بی پایان.

جنگل عطر آلود .

شکل گیسوی تو ،

موج دریای خیال.

کاش با زورق اندیشه شبی ،

از شط گیسوی مواج تو ، من

بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم.

کاش بر این شط مواج سیاه،

همه عمر سفر می کردم.....