سلام معذرت میخوام خیلی وقته جویای حالتون نشدم . دیگه از زندگیم نمینویسم چون همش شده قهر و اشتی و جدا کردن عاشقا و بعد از کلی جنگ به هم رسیدن بیخیال اعصابتون رو خورد نمیکنم دوستتون دارم .

قصه گو بگو خدا دعامونو شنید یا نه ؟

اون قناری که بالش شکسته بود پرید یا نه ؟

قطره ی شبنمی اشکای اون اهو خانوم

اخرش از پشت بغض کدچیکش چکید یا نه ؟

اون کبوتر که همش دلش میخواس خواب ببینه

اون چی شد نفهمیدم که اخرش خواب دید یا نه ؟

نقاشه اخر واسه نجات اون دختر ناز

اخرین برگو روی درختشون کشید یا نه ؟

عاشقی که عمری بود سر دو راهی مونده بود

اخرش از یکی از خاطرخواهاش برید یا نه ؟

باغبون که از غم غنچه ها خوابش نمیبرد

قصه گو وقتی که دی شد خوابید یا نه ؟

ابری که همش واسه گل و درختا ناز میکرد

اخرش تو سرزمین خشکمشون بارید یا نه ؟

اونجا که خورشید خانوم سالی یه بار سر نمیزد

همه دعوتش میکردن اخرش تابید یا نه ؟

دختری که ارزوش بود عروسک داشته باشه

مادرش اخر براش عروسکو خرید یا نه ؟

من خوابم برده و اخراشو یادم نمیاد

اخر قصه کلاغه به خونش رسید یانه ؟